باران باران ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

نقطه چین تا خدا ...باران

بدون تو نميتونم زندگي كنم .......

باران ،،شاهزاده خانم كوچولوي من ! ديروز با بابايي رفتي پارك به قول خودت ماسه بازي،،، منم رفتم واسه خودم چايي ريختم ميخواستم بخورم اما تو نبودي كه قندا رو بندازي تو چايي مامان و هي بگيheiß heiß ... چايي اصلا بهم نچسبيد .....گفتم كمي بخوابم اما تو نبودي كه با انگشتات هي چشمامو باز كني و بگي مامان مامان لالا نه ..... نتونستم بخوابم .... رفتم دوش بگيرم ديدم نيستي هي بگي ماما منم ابوده ابوده و واسه امدن تو اب بيقراري كني ،،زود اومدم بيرون ، ،ديدم ديگه هيچ كاري بهم نميچسبه ،اصلا نميتونم زندگي كنم زندگيم ديگه فقط باران ه ،،با تو همه لذتهاي دنيا برام چشيدنيه عسلم ،،. ،، ماماني ،نفسم...
12 خرداد 1392

عزیز دلم ۱۱ ماهه شدی

دختر نازم عروسکم ۱۱ ماهه شد و تنها ۱ ماهه دیگه مونده تا ۱ ساله بشه..... چقدر زود گذشت انگار  همین دیروز بود که به دنیا اومدی و من بلد نبودم چجوری باید پوشکتو عوض کنم یا بشورمت ،،،حالا میشینی ،،وایمیستی  ،،چهار دست و پا میری،، ماما میگی،، بابا میگی ،،دست میزنی،، بای بای میکنی و کلی کارای دیگه که همه نشونه اینه که دخترم بزرگ شده .هر روز عاشقترم بهت مامان ،نفس منی  حتی لحظه ای  رو نمیتونم بدون تو تصور کنم ،،دنیای من یعنی باران ....۱۱ ماهه که تازه میفهمم معنی زندگی چیه .......تو بزرگ میشی و منم پا به پای تو بزرگ میشم عشقم ،،اینقدر پاکی که اندازه&nb...
28 ارديبهشت 1391

چهارمین دندون عشقم

دختر برگ گلم دندون چهارمت هم به فاصله کمی از دندون سوم درامد مامانی این دفعه خدا رو شکر  نه تب کردی و نه اسهال شدی ....داری روز به روز بزرگتر میشی مامانی من ،،،۲ روز دیگه تا ۱۱ ماهگیت مونده و من باورم نمیشه که مامان یه  دختر ناز یازده  ماهه هستم  خیلی زود میگذره مامانی،، انگار همین دیروز بود که به دنیا امدی ...خیلی شیرین شدی و من هر چی از شیرینی هات  بگم بازم کمه ،،بابا را قشنگ میشناسی و صدا میکنی،،دست دستی میکنی ،،،و کلی شیرین کاریهای دیگه عشقم ،،هنوزم میلی  به غذا  خوردن نشون نمیدی مامان نمیدونم چرا ؟!!اما من بازم تلاش میکنم اینقدر که غذا خور شی دخترم...الان که دارم مینویسم ...
25 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

سوختم بـــــاران بزن ....شاید تو خاموشم کنی          شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی اه بــــــــاران ...من سراپای وجودم اتش است          پس بزن بـــاران بزن شاید تو خاموشم کنی ...
25 ارديبهشت 1391